در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  
همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود   

 

تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفت
هرکه بود آن مه جبین از عشق ما بیمار بود

موی پرچین را بمضراب دوناخن می نواخت
گویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بود

جهد او حاصل نشد تادرکشد جام شباب
تر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بود

پیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیم
آنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بود

او محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زما
ما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود

 

زان صباحی که فراق امّید " تنها " را برید
از فراغ از  زندگی از عاشقی بیزار بود

#وحیدکیاپور(تنها)