دلنوشته های وحید کیاپور

فرهنگی.ادبی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ فروردين ۹۹، ۱۶:۰۶ - علی شبانه
    همم...

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعروغزل» ثبت شده است

مثل همیشه

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ

قلمت را بردار  و بارها و بارها بنویس 

زندگی زبباست ...

پلشتیها ، زشتیها و دل ناخواسته هایت را و توهمات و رویاهای بی خردانه ات را  در کیسه ای بریز و گره زده و مهروموم  به رودخانه فراموشی بسپار ...

دنیایت را زیبا خواهی یافت ...

مثل همیشه ...  

                 قول می دهم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۲۰:۴۲
وحید کیاپور

حذر از عشق

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۴۱ ب.ظ

مُهلکی مُهلِک تر از  تیغ جفایش نیست نیست

نازکی نازک تر از بند وفایش نیست نیست

مرهم وتیمار و بالینی  برایم هست هست

انکه او مرهم نهد زخمِ قَفایم ، نیست نیست 

"دل" که با عشقش بیارامد ، به واقع بود بود

"دل به این دیوانگی"  وفق مرادش نیست نیست !

با نِگه  مخموره ام کرد و  دل ازما  برد برد

غافل از این بوده ام خَمّارِ واثِق نیست نیست

در پیِ نامحرمان  پیمان زِ یادش  رفت رفت

این جفا مذموم در قانون عشقش نیست نیست

ای که این مرثیه را خوانی تو اینک  ، گوش گوش

عاشقی بر غمزه و اطوار دلبر  نیست نیست

تا که از نامردمی آه  از نهادت  رَست رَست

برحذر از عاشقی ! عهدو وفایی نیست نیست

 

فروردین 99
#وحید_کیاپور
#تنها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۱
وحید کیاپور

چاره درد

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۹ ب.ظ

خواهم که در آغوش تو ای یار بمیرم

از درد تو ای یـــــار وفـــــادار بمیــرم

 

ناگـفتـــــن سرّ غم تو باعث آنـــــست

یا که بیمار شوم یا که به یکبار بمیرم 

 

هرچنـــــد مرا محـــــرم اسرار ندانی 

ناچار ندانســـــته ی اســـــرار بمیـرم 

 

دوش گوهر اشک تو در نرگس جادو 

لغزیـــــد و زلغزیـــــدن آن زار بمیرم 

 

اشک چاره ی ناچـاره ی درد است ولیکن

چاره آن است کزین چاره به ناچار بمیرم

 

ای که با جمعی و بی جمع نیارامی تو 

زان هراسم که بدور از تو و بی یار بمیرم

 

روی گلگون تو جان و رمقم می بخشد 

راضی مشـــو در حســرت گلزار بمیرم 

 

همه شب تا بسحر ورد زبان منِ "تنها"ست

از درد تو ای یـــــار وفـــــادار  بمیـــــرم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۱۹
وحید کیاپور

خط آخر

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۷ ب.ظ

مدتها در آرزویت  خون دل را از دیده بدامان روان ساختم .. 


اسمان دلم پرنده خیالت را در آغوش کشید و افقها را بهم دوخت ...


اشیانی از محبت برای او ساختم و ماوایی گزیدم که شاید لحظه ای در آن بیارامد و این درمانده را

تسکین قلب باشد .


شبهای تار را دوست می داشتم که خواب را به ارمغان می اورد تا شاید تورا در خواب همراه ببینم .


ادمکهای دغل را دوست می داشتم چون بوی  تورا وانمود می کردند ، بوی محبت .


نامت را دوست می داشتم  که دریایی از مفهوم بود ، معنایی از دانستگی و  حذق.


اما نه پرنده خیالت در آسمان من قرار یافت و نه قدم رنجه به دربای رویای شبانه ی من نمودی ، 


نه محبت راستین را در آدمکهای سبک مغز یافتم و نه از دریای محبت تو نصیبی داشتم ،

می بایست باور کرد  می بایست اذعان داشت که  تو نه آنی که  دلم عمری او را در

کوچه پس کوچه های تنهایی هوار می کشید...


 


دگر کافیست ! 

فضای قلبم را به عشقی حقیقی  مملو می سازم.عشقی که همراز و همراه من است ..


عشقی که با من و در تب و تاب من است ...

عشق به او که واحد است و معشوقی جز او نیست ...


اسمانم را به پرنده ای زیبا می سپارم که جولنکه عشق ورزی او باشد ، اسمانی از جنس

حقیقت .


قصه ی نا تمامت را رها می سازم ..

و خودرا به حقایق می اویزم ...

که تا در حقیقت به حقیقت برسم و نه درخیال به حقیقت .

حقیقت تو خیالی است که من پرورده ام 

خیال تو   رویایی است که من تعبیر نموده ام 

تو را به خیالهای خود و خیالهایم را به فراموشی می سپارم ...

از من مرنج و خرده مگیر که کلوخ انداز را پاداش سنگ است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۷
وحید کیاپور

سخنی با تو

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۱ ب.ظ

با توام ;

تو که مهری ، تو که عشقی ، 


تو که همراز شبهای هجری 


تو که همسفرم در کوره راه زندگانی


مثال نغمه ی پرشور شعری 


همه سازی ، 


همه سوزی ،

 

به گرمی مثل گرمای تموزی 


در رخ مــــــــاهرخان خال سیه


به درخشش چون آفتاب نیمروزی

 

تو صمیمی ، تو نیازی 


به نیاز همچو نمازی 

 


تو عزبزم تو خیالی ، در مهر سرحدکمالی 

 


چه بگویم که به تعریف ، نتوان وصف تورا گفت ;

 

زلقایت نه بِدَر شد، نبیاشقت

 

من از آن پــــــــــاک الـــــه تمنای وصل تو دارم .

 

من ازآن دولت حق ، خواهش مهر تو دارم .

 

از رقیبان دغاء نهراسم ،


چون عزیزی چون تو دارم ،


تو برآنی که بدانی که در این دل چه نوشته است


من برآنم تو ندانی که در آن محض نوشته است ...


" که عزیزم ، دوستت دارم "



#وحیدکیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۱
وحید کیاپور

وقتی نیستی

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۰۲ ب.ظ

وقتی نیستی سرزمینم سرزمین نارنیاست ،

یخبندان و خاموش، 

تاریکی و ظلمات ،

 ملکه ی افتابی ای باید تا اب کند یخهای دلسردی و نومیدیها را .

وقتی که نیستی، اهریمن شریر تنهایی به هربهانه ای مرا تهدید به بی کسی و یاس می کند ...

تو که نیستی لحظه هایم یخ الود و زمهریر است .


باش و بتاب که تن سردم  گرمای حضورت را نیاز می داند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۲
وحید کیاپور

اقلیم عشق

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ب.ظ



سرزمین زندگی اقلیم عجیبی دارد 


گاهی همچون مرغزاری  باطراوت و زنده
 
و گاهی برهوتی سوزان .


گاهی زمین و اسمان دست بدست هم  دیارعاشقی را سرسبزو مرطوب می کنند


و گاهی فقط تک درختی  معنای برهوت را تغییر می دهد


طوری که برهوت با تمام  خشکی و خشونت ، دلخواسته و ارزو خواهد شد !


حضوریکی لازم است 


که  بیابان رابهشت نماید
 
و یا بیابانگردی را  مفرح!


هرچند هردو را خود پیموده و پای تاولین در خنکای نهرِ سرازیر شده‌یِ  عمر التیام

می دهم  ،
 
لیکن  سرزمین عمر بی حضور "او"  مجازی بیش نیست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۷
وحید کیاپور

نگهبان عشق

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۰ ب.ظ

سلام والی شهر قلبم .

دیشب درب شهرتو باز گذاشته بودی ..

نگهبانهای دروازه ی شهر  بخواب رفته بودند .

حواست به شهرت هست ؟ سر دیوارها کماندارهارو مرخص کرده بودی ؟!! صدای

جارچی نیمه شب رو نشنیدم ! کسی نگفت " اسوده بخوابید ...شهر در امن و امان است !"

دیشب شهرت در امن و امان نبود ؟ !!!

کجا رفته بودی  که ملازمان از غیبت چشمان بیدارتو  نه بیدار بودند و نه جار زدند و نه

کمان بدست گرفتند ؟؟

حواست به شهرت نیست عزیز...حواست به شهرت نیست .!!!
!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۰
وحید کیاپور

با من سخن بگو

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۶ ب.ظ

امشبم راساختی .

فقط با یک لبخند و محاوره ی صادقانه .

قلمم مثل  اسبی سرکش روی کاغذ دیوانه وار می تازد..

این منم .... همینی که با یک کلمه تمام دنیا روی سرش خراب و با یک کرشمه  همه  بیابانهای

دلِ "خالی از سکنه اش" به باغ ارم مبدل می شود.


این منم ...عاشق تر از همیشه ی تو ...

با لبخندی و  با دلی مالامال از مهر تو  اینجا نشسته ام ..

عاشق تر از همیشه ،
 
دوستت دارم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۶
وحید کیاپور

به امید تو

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ب.ظ

با امید می خوابم 


امید بفردایی که دیدن  رخ تو  و شنیدن صدایت را به ارمغان می اورد .



حس داشتنت سنگینی غم لاجرم روزو روزگار را برایم  پرکاهی می کند 



هوس دیدنت و استشمام طره گیسویت مرا هر اینه به شورو شعفی وامی دارد که  نه صوفی در



سما به ان می رسد و نه درویش در خلسه .



حس *دوست داشتنت* را فقط حس می کنم ، لمس می کنم ، و تمام روح و جانم را در محراب


عشق تو پیشانی به خاک می سایم ...


نامش را نمی دانم و. حدش را نمی شناسم  اما می دانم که به ان نیاز دارم ...


ناشناخته ایست  که ناشناختگیِ این  دلدادگی، مرا بر پیمان عشقت استوار می دارد ...
 

*حس شناختنش* مرا لحظه به لحظه و روز به روز پاینده تر و ماناتر در طریق عشقت  گام زنان  به


سوی سرچشمه مهر رهنمون می باشد ..


بگذار برایم ناشناخته باشد ..نامی بر آن مگذار ...نه "عشق" نه "رفق" نه "هوس و شهوت " و نه 


رشک و حسرت " .


که راز ماندگاری ما  گمنامی حس *دوست داشتن* توست .. 


و اینکه مقصد همانی باشد که قرار بود  ، نه آنی که دل سرکش  هوس دارد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۵۶
وحید کیاپور