زمستانی که سبزتر از هر بهاری است. . امسال بهارم را درلختی درختان جشن می گیرم. چرا که جادوگر شهر تاریکی از دیار من گم شد. سلام من به آسمان آبی و شبهای پرستاره... سلام من به ستاره ای درخشان که چون آفتابی می میرد هر شهاب سنگ هرزه گردی در خرمن انوار جهانتاب آن... و سلام من به تنفس در هوای پاک عاشقی 💕
قلمت را بردار و بارها و بارها بنویس
زندگی زبباست ...
پلشتیها ، زشتیها و دل ناخواسته هایت را و توهمات و رویاهای بی خردانه ات را در کیسه ای بریز و گره زده و مهروموم به رودخانه فراموشی بسپار ...
دنیایت را زیبا خواهی یافت ...
مثل همیشه ...
قول می دهم
مُهلکی مُهلِک تر از تیغ جفایش نیست نیست
نازکی نازک تر از بند وفایش نیست نیست
مرهم وتیمار و بالینی برایم هست هست
انکه او مرهم نهد زخمِ قَفایم ، نیست نیست
"دل" که با عشقش بیارامد ، به واقع بود بود
"دل به این دیوانگی" وفق مرادش نیست نیست !
با نِگه مخموره ام کرد و دل ازما برد برد
غافل از این بوده ام خَمّارِ واثِق نیست نیست
در پیِ نامحرمان پیمان زِ یادش رفت رفت
این جفا مذموم در قانون عشقش نیست نیست
ای که این مرثیه را خوانی تو اینک ، گوش گوش
عاشقی بر غمزه و اطوار دلبر نیست نیست
تا که از نامردمی آه از نهادت رَست رَست
برحذر از عاشقی ! عهدو وفایی نیست نیست
فروردین 99
#وحید_کیاپور
#تنها
سلام والی شهر قلبم .
دیشب درب شهرتو باز گذاشته بودی ..
نگهبانهای دروازه ی شهر بخواب رفته بودند .
حواست به شهرت هست ؟ سر دیوارها کماندارهارو مرخص کرده بودی ؟!! صدای
جارچی نیمه شب رو نشنیدم ! کسی نگفت " اسوده بخوابید ...شهر در امن و امان است !"
دیشب شهرت در امن و امان نبود ؟ !!!
کجا رفته بودی که ملازمان از غیبت چشمان بیدارتو نه بیدار بودند و نه جار زدند و نه
کمان بدست گرفتند ؟؟
حواست به شهرت نیست عزیز...حواست به شهرت نیست .!!!!
بهانه ای باید
تا جهانی افریده شود و کائنات ظهور کنند
فصول یکی یکی و پشت در پشت یکدگر را بدرقه کنند و رنگ و لعابی متفاوت ومتمایز را به
منصه ی ظهور رسانند ...
خورشید فَلَق جهان افروز شود و در منزل َشَفَق چشم بر دنیا ببندد.
ستارگانِ شب بذر چشمک در دامنه ی اسمان بکارند و افتاب صبح انها را بدرود .
زندگی آغاز شود ، پرنده بر سر دار نغمه سراید ، ماهی در قعر دریا با گردنبندی از حباب
عروس دریا را رونمایی کند و قاصدک زنجیر از پای بگسلد و مژده های شیرین و روحبخش بر
ادمیان بپراکند ....
آری ..
اینها را بهانه ای باید ....
و زندگی را هم انگیزه ای است بنام "عشق"
و عشق بهانه ای خواهد تا متبلور شود ، نمو یابد و متعالی گردد....
و تو ای "زن" ای دامان پاک ، ای رسول پاکی ... ای خداوندگار مهر ....
بهانه ی عشقی ❤️
تورها گرسنه اند ...
کوسه ها ،
تورهای بی نصیب را شکم دریده اند .. باز من تورهای تازه ای پهن می کنم
موجها ،
قایقم را به صخره کوفته اند
پاروان من ، بی رمق بر آب زار می زنند .. لیک دستهای من نمرده اند .. روی اسکله مثل
جاشوان شبزده .. لنج آفتاب را انتظار می کشم ..!
امشبم راساختی .
فقط با یک لبخند و محاوره ی صادقانه .
قلمم مثل اسبی سرکش روی کاغذ دیوانه وار می تازد..
این منم .... همینی که با یک کلمه تمام دنیا روی سرش خراب و با یک کرشمه همه بیابانهای
دلِ "خالی از سکنه اش" به باغ ارم مبدل می شود.
این منم ...عاشق تر از همیشه ی تو ...
با لبخندی و با دلی مالامال از مهر تو اینجا نشسته ام ..
عاشق تر از همیشه ،
دوستت دارم .
با امید می خوابم
امید بفردایی که دیدن رخ تو و شنیدن صدایت را به ارمغان می اورد .
حس داشتنت سنگینی غم لاجرم روزو روزگار را برایم پرکاهی می کند
هوس دیدنت و استشمام طره گیسویت مرا هر اینه به شورو شعفی وامی دارد که نه صوفی در
سما به ان می رسد و نه درویش در خلسه .
حس *دوست داشتنت* را فقط حس می کنم ، لمس می کنم ، و تمام روح و جانم را در محراب
عشق تو پیشانی به خاک می سایم ...
نامش را نمی دانم و. حدش را نمی شناسم اما می دانم که به ان نیاز دارم ...
ناشناخته ایست که ناشناختگیِ این دلدادگی، مرا بر پیمان عشقت استوار می دارد ...
*حس شناختنش* مرا لحظه به لحظه و روز به روز پاینده تر و ماناتر در طریق عشقت گام زنان به
سوی سرچشمه مهر رهنمون می باشد ..
بگذار برایم ناشناخته باشد ..نامی بر آن مگذار ...نه "عشق" نه "رفق" نه "هوس و شهوت " و نه
رشک و حسرت " .
که راز ماندگاری ما گمنامی حس *دوست داشتن* توست ..
و اینکه مقصد همانی باشد که قرار بود ، نه آنی که دل سرکش هوس دارد .
هنوز یادم هست خشکسالی دل کویرم را ...
یادم هست بخل آسمان تنهایی و نومیدی از زندگی سوت و کورم را ...
دریغ از قطره ای که خاک سوزان دلم را به نمی میهمان کند و رستنی سبزی که بوی طراوت و نشاط را به دل مچاله ام بچشاند..
بهار طبیعت با تموز داغ متمایز نبود برای من .تا اینکه با آمدنت بهار زندگیم با بهار طبیعت پیوند خورد. اسمان مهرتو بود که کویر داغ دلم را سیراب از باران عشق کرد و رستن شاخه نرگسهای زیبا و لاله عباسی های با نشاط با طراوت روی عین ارکیده ات آغاز شد .آغاز زندگی ، آغاز تنفس درهوای عاشقی و آغاز با هم بودن .آنهم از جنس تو . تویی که بهترینی.
اگر فقط همسر بودی مستحق این همه ستودن نمی دیدمت ، تو بهانه ی زندگی هستی .
عزیز دلم تولدت مبارک ..