از یه جایی به بعد همه چیز برات رنگ می بازند ..
حتی چیزهایی که فکرشو نمی کردی که بتونی لحظه ای فارغ از اونها نفس بکشی !
از یه جایی به بعد انگیزه ها و امیدهات برات پوشالی و ملعبه به نظر میان ...
و اون موقعی هست که بفهمی تا کنون نفهمیدی !
نفهمیدی دنبال چی هستی ..نفهمیدی چیزی رو که بدست آوردی همونیه که دنبالش بودی ...
از یه جایی به بعد همه چیز دوباره برات رنگی و معنادار میشن
و اون موقعی هست که بفهمی همه چیز داری و همه اوقات دل انگیزت از آن توست ...چیزی که مدتها چشمت رو بروشون بسته بودی ...
و نهایت از یه جایی به بعد خودت رو خوشبخت و وارسته می بینی ..و اون موقعی هست که می بینی همه این چیزهای رنگی و غیر رنگی ، معنادار و بی معنا ، بدست آمده و از دست رفته ..و...و... همه اینها مجازیند و حقیقتت در جایی هست که تا حالا هیچ ذهنیتی ازش نداشتی و کسی هم نداره ...
بجایی رهسپاری که واقعیت محض هست و درستی ..
جایی که نه غم دلخراشی وجود داره و نه دلخوشی الکی ..
همه چیز واقعیاند همه چیز خواستنین همه چیز مال تو و برای توست ...
چقدر آرامش داره این بستر و این پنجره ی رو به نور و زیبایی که افکارمو معطوف کرد به جایی زیباتر و دل انگیز تر از هرجایی در دنیای پر از تردید ، پر از غصه و پر از سودجوییها و محاسبات خودخواهانهی ادمکهایی که روزی برات ملکهی خوبی بودند ...