دلنوشته های وحید کیاپور

فرهنگی.ادبی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ فروردين ۹۹، ۱۶:۰۶ - علی شبانه
    همم...

۲۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

حذر از عشق

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۴۱ ب.ظ

مُهلکی مُهلِک تر از  تیغ جفایش نیست نیست

نازکی نازک تر از بند وفایش نیست نیست

مرهم وتیمار و بالینی  برایم هست هست

انکه او مرهم نهد زخمِ قَفایم ، نیست نیست 

"دل" که با عشقش بیارامد ، به واقع بود بود

"دل به این دیوانگی"  وفق مرادش نیست نیست !

با نِگه  مخموره ام کرد و  دل ازما  برد برد

غافل از این بوده ام خَمّارِ واثِق نیست نیست

در پیِ نامحرمان  پیمان زِ یادش  رفت رفت

این جفا مذموم در قانون عشقش نیست نیست

ای که این مرثیه را خوانی تو اینک  ، گوش گوش

عاشقی بر غمزه و اطوار دلبر  نیست نیست

تا که از نامردمی آه  از نهادت  رَست رَست

برحذر از عاشقی ! عهدو وفایی نیست نیست

 

فروردین 99
#وحید_کیاپور
#تنها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۱
وحید کیاپور

پژمرده در بهار

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۷ ب.ظ

بهار آمد ..

با بوی یاس و بنفشه و سنبل ..

همان غنچه های گلبرگ درهم پیچیده و جامه در آغوش کشیده ..

که شکفتند در افتاب زرین  و نسیم جان افزای بهار ...

با شاپرکهای رنگارنگ و سنجاقکهای قشنگ ...

همان که پیله دریدند و بذر زندگی سُفتند در فصل شکوفایی بهار ...

با رودهای خروشان و نهرهای روان ...

که  آب کردند انجمادِ سکون و یخبندانِ واماندگیها را 

و رهیدند از جاماندگی و تاخیر سفرِ جاریِ زندگی  بهار ...

و این منم که شکفتم و دریدم و آب کردم و سُفتم  ...

لیک پژمردم در بهار...
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۷
وحید کیاپور

بیداد

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۲ ب.ظ

نباشم ببینم 

که زخم  تن زخمی   را درپناه بیداد  از چشمها پنهان کنی ...

نباشم ببینم 

از پناه داشتن در مٵوای جفا  لبختد خرسندی برلب داشته باشی ، لبی که  زخمی از

دست ناپاک جفاست و با تبسم لاجرمت ، خون از جراحتش سرازیر می شود .

نباشم ببینم 

که بودم و تو برای گناه ناکرده ات نادم و پشیمان شدی ...

که بودم و تو بی پناه و تنها  ناگزیر در لانه گرگ  مامن گزیدی ...

نباشم ببینم که روزی دیگر به اشدّ ستم زیر پا لگدمال باشی به این گناه که ظلم را در اغوش

کشیدی و دادخواهیت به جایی نرسید ...


نباشم که ببینمت ....

و نباشم که ببینمت ...

نبودن دراختیارم نیست اما ندیدن را خوب میدانم .

نبینمت تا  تراشیده نشوم ..نبینمت تا افول خورشید قدرتت را نبینم ..

نباشم ببینم !


#وحیدکیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۵۲
وحید کیاپور

چاره درد

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۹ ب.ظ

خواهم که در آغوش تو ای یار بمیرم

از درد تو ای یـــــار وفـــــادار بمیــرم

 

ناگـفتـــــن سرّ غم تو باعث آنـــــست

یا که بیمار شوم یا که به یکبار بمیرم 

 

هرچنـــــد مرا محـــــرم اسرار ندانی 

ناچار ندانســـــته ی اســـــرار بمیـرم 

 

دوش گوهر اشک تو در نرگس جادو 

لغزیـــــد و زلغزیـــــدن آن زار بمیرم 

 

اشک چاره ی ناچـاره ی درد است ولیکن

چاره آن است کزین چاره به ناچار بمیرم

 

ای که با جمعی و بی جمع نیارامی تو 

زان هراسم که بدور از تو و بی یار بمیرم

 

روی گلگون تو جان و رمقم می بخشد 

راضی مشـــو در حســرت گلزار بمیرم 

 

همه شب تا بسحر ورد زبان منِ "تنها"ست

از درد تو ای یـــــار وفـــــادار  بمیـــــرم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۱۹
وحید کیاپور

خط آخر

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۷ ب.ظ

مدتها در آرزویت  خون دل را از دیده بدامان روان ساختم .. 


اسمان دلم پرنده خیالت را در آغوش کشید و افقها را بهم دوخت ...


اشیانی از محبت برای او ساختم و ماوایی گزیدم که شاید لحظه ای در آن بیارامد و این درمانده را

تسکین قلب باشد .


شبهای تار را دوست می داشتم که خواب را به ارمغان می اورد تا شاید تورا در خواب همراه ببینم .


ادمکهای دغل را دوست می داشتم چون بوی  تورا وانمود می کردند ، بوی محبت .


نامت را دوست می داشتم  که دریایی از مفهوم بود ، معنایی از دانستگی و  حذق.


اما نه پرنده خیالت در آسمان من قرار یافت و نه قدم رنجه به دربای رویای شبانه ی من نمودی ، 


نه محبت راستین را در آدمکهای سبک مغز یافتم و نه از دریای محبت تو نصیبی داشتم ،

می بایست باور کرد  می بایست اذعان داشت که  تو نه آنی که  دلم عمری او را در

کوچه پس کوچه های تنهایی هوار می کشید...


 


دگر کافیست ! 

فضای قلبم را به عشقی حقیقی  مملو می سازم.عشقی که همراز و همراه من است ..


عشقی که با من و در تب و تاب من است ...

عشق به او که واحد است و معشوقی جز او نیست ...


اسمانم را به پرنده ای زیبا می سپارم که جولنکه عشق ورزی او باشد ، اسمانی از جنس

حقیقت .


قصه ی نا تمامت را رها می سازم ..

و خودرا به حقایق می اویزم ...

که تا در حقیقت به حقیقت برسم و نه درخیال به حقیقت .

حقیقت تو خیالی است که من پرورده ام 

خیال تو   رویایی است که من تعبیر نموده ام 

تو را به خیالهای خود و خیالهایم را به فراموشی می سپارم ...

از من مرنج و خرده مگیر که کلوخ انداز را پاداش سنگ است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۷
وحید کیاپور

سخنی با تو

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۱ ب.ظ

با توام ;

تو که مهری ، تو که عشقی ، 


تو که همراز شبهای هجری 


تو که همسفرم در کوره راه زندگانی


مثال نغمه ی پرشور شعری 


همه سازی ، 


همه سوزی ،

 

به گرمی مثل گرمای تموزی 


در رخ مــــــــاهرخان خال سیه


به درخشش چون آفتاب نیمروزی

 

تو صمیمی ، تو نیازی 


به نیاز همچو نمازی 

 


تو عزبزم تو خیالی ، در مهر سرحدکمالی 

 


چه بگویم که به تعریف ، نتوان وصف تورا گفت ;

 

زلقایت نه بِدَر شد، نبیاشقت

 

من از آن پــــــــــاک الـــــه تمنای وصل تو دارم .

 

من ازآن دولت حق ، خواهش مهر تو دارم .

 

از رقیبان دغاء نهراسم ،


چون عزیزی چون تو دارم ،


تو برآنی که بدانی که در این دل چه نوشته است


من برآنم تو ندانی که در آن محض نوشته است ...


" که عزیزم ، دوستت دارم "



#وحیدکیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۱
وحید کیاپور

دوستانه

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۵۲ ب.ظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۵۲
وحید کیاپور

صبحت بخیر

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ

"صبحت بخیر" یعنی طلوع خورشید بخیر ،

یعنی اغاز ی دوباره و  فرصتی  برای زندگی بخیر ...


یعنی پایان شبی تار  و سکوتی وهم انگیز بخیر ...


بمن صبح بخیر نگو  که  طلیعه خورشید من همواره در دل و جانم  دمادم ،  و  فرصت زندگی

برای من لحظه به لحظه است ...

شب تاری برایم نیست وقتی روی مهروشش دلم را به ضیا عشق  منور می کند  و سکوت

وهم انگیزی نیست وقتی  در شهر پر هباهوی مهرش پرسه می زنم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۱۱
وحید کیاپور

وقتی نیستی

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۰۲ ب.ظ

وقتی نیستی سرزمینم سرزمین نارنیاست ،

یخبندان و خاموش، 

تاریکی و ظلمات ،

 ملکه ی افتابی ای باید تا اب کند یخهای دلسردی و نومیدیها را .

وقتی که نیستی، اهریمن شریر تنهایی به هربهانه ای مرا تهدید به بی کسی و یاس می کند ...

تو که نیستی لحظه هایم یخ الود و زمهریر است .


باش و بتاب که تن سردم  گرمای حضورت را نیاز می داند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۲
وحید کیاپور

تنهایی

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

تورهایم خالی ست 

کوسه های گرسنه ، تورهایم را شکم  دریده اند ...!

انچه که  ندارم هم  به یغما می رود ... دلم پر است ... اما هیچکس  غصه هایم 

را به تاراج نمی برد !!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
وحید کیاپور