دلنوشته های وحید کیاپور

فرهنگی.ادبی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ فروردين ۹۹، ۱۶:۰۶ - علی شبانه
    همم...

خط آخر

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۷ ب.ظ

مدتها در آرزویت  خون دل را از دیده بدامان روان ساختم .. 


اسمان دلم پرنده خیالت را در آغوش کشید و افقها را بهم دوخت ...


اشیانی از محبت برای او ساختم و ماوایی گزیدم که شاید لحظه ای در آن بیارامد و این درمانده را

تسکین قلب باشد .


شبهای تار را دوست می داشتم که خواب را به ارمغان می اورد تا شاید تورا در خواب همراه ببینم .


ادمکهای دغل را دوست می داشتم چون بوی  تورا وانمود می کردند ، بوی محبت .


نامت را دوست می داشتم  که دریایی از مفهوم بود ، معنایی از دانستگی و  حذق.


اما نه پرنده خیالت در آسمان من قرار یافت و نه قدم رنجه به دربای رویای شبانه ی من نمودی ، 


نه محبت راستین را در آدمکهای سبک مغز یافتم و نه از دریای محبت تو نصیبی داشتم ،

می بایست باور کرد  می بایست اذعان داشت که  تو نه آنی که  دلم عمری او را در

کوچه پس کوچه های تنهایی هوار می کشید...


 


دگر کافیست ! 

فضای قلبم را به عشقی حقیقی  مملو می سازم.عشقی که همراز و همراه من است ..


عشقی که با من و در تب و تاب من است ...

عشق به او که واحد است و معشوقی جز او نیست ...


اسمانم را به پرنده ای زیبا می سپارم که جولنکه عشق ورزی او باشد ، اسمانی از جنس

حقیقت .


قصه ی نا تمامت را رها می سازم ..

و خودرا به حقایق می اویزم ...

که تا در حقیقت به حقیقت برسم و نه درخیال به حقیقت .

حقیقت تو خیالی است که من پرورده ام 

خیال تو   رویایی است که من تعبیر نموده ام 

تو را به خیالهای خود و خیالهایم را به فراموشی می سپارم ...

از من مرنج و خرده مگیر که کلوخ انداز را پاداش سنگ است ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی