دلنوشته های وحید کیاپور

فرهنگی.ادبی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ فروردين ۹۹، ۱۶:۰۶ - علی شبانه
    همم...

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

متولد اسفند

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۳ ق.ظ

متولد اسفند

در اسمان شب غوغایی بود ..
ستاره ها عاشقانه چشمک میزدند ... 
ماه بزک کرده و آراسته تر از همیشه نگران فردا بود ...  
رݟیبی ماهرو در راه است ....

 

 

 

 

خورشید شرمسار از طلوع .....
گویی خواهد آمد آن نگار فروزنده روی و مهــــــــــر وش خوبروی ...

اتفاقی در راه است ...
باد و باران کوی و برزن را اب و جارو می کنند ...
 چه کسی غم پرستوهای مهاجر را می فهمد ...؟؟؟

که لابد به ترک شهر و ضیافتی فرخنده و باشکوهند ... 

هوا بس سرد است 
و شلاقهای بیرحمانه باد کالبد نحیفشان را خرد می کند....  

بمانند می میرند  ، بروند  دلمرده اند ..

رسیدنی در پیش است ، 
و زمان ابستن  تولدی ، تا  بارو بنه اش را بر زمین بگذارد ....🕔


و آمــــــــــد 🌸
آن نگار مهروش و آن مهروی اراسته تر از ماه ...
و آن عاشق تر از ستاره ... 
نازنینی به ناز و به غمزه ای هوش ربا ...

اولین گریستنت مبارک 🌸🌸🌸

پاینده ، برقرار و مانا باشید

#وحید کیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۵۳
وحید کیاپور

بهانه عشق

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ق.ظ

بهانه‌ی عشق

بهانه ای باید

 

 

تا جهانی افریده شود و کائنات ظهور کنند

فصول یکی یکی و پشت در پشت  یکدگر را بدرقه کنند و رنگ و لعابی متفاوت ومتمایز را به منصه ی ظهور رسانند ...

خورشید فَلَق  جهان افروز شود  و در منزل َشَفَق  چشم بر دنیا ببندد.

ستارگانِ شب  بذر چشمک در  دامنه ی اسمان بکارند و افتاب صبح انها را بدرود .

زندگی آغاز شود ، پرنده بر سر دار نغمه سراید ،  ماهی در قعر دریا با  گردنبندی از حباب   عروس دریا  را رونمایی کند 
و قاصدک  زنجیر از پای بگسلد و مژده های شیرین و روحبخش بر ادمیان بپراکند ....


آری .. 

اینها را بهانه ای باید ....

و زندگی را هم  انگیزه ای است بنام  "عشق" 
 و عشق  بهانه ای خواهد تا متبلور شود  ،  نمو یابد و   متعالی گردد....

و تو ای  "زن"  ای دامان پاک ، ای رسول پاکی ... ای خداوندگار مهر ....

 بهانه ی عشقی ❤️

 

#وحید_کیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۶
وحید کیاپور

پندار

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ





جزیار نمی باشد اندیشه و پنـــــدارم
من روی گران دارم از غمزه ی اغیارم

قربان بتی گردم که باصورت بی‌مَثَلش
افریـــــطه براند او از وادی افکـــــارم

ازعشق‌محاطم‌من عشقی که هم(ا)و زاده
او دایره ی مهــــر و من نقطه ی پرگــــارم

آن روز که مهرم را بنهاده به قلب خویش
اشکم زفرح جوشید از دیده ی خونبــارم

چون لعل لبش دارم یاقوت رخش ایضا
بیـــــزار ز سیم وزر از درهم و دینــــارم

کس موی ندید از او کس بوسه‌نچید از وی
من شـــــکر ازین گویـــــم بر درگـــه دادارم

"تنها" نفروشی تو یک خال لبش حتی !!!!
گرقـصدْ چنین داری  من نیز خریدارم

#وحیدکیاپور(تنها)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۳
وحید کیاپور

کویر عمر

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۵۲ ب.ظ

 

در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  
همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود   

 

تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفت
هرکه بود آن مه جبین از عشق ما بیمار بود

موی پرچین را بمضراب دوناخن می نواخت
گویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بود

جهد او حاصل نشد تادرکشد جام شباب
تر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بود

پیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیم
آنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بود

او محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زما
ما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود

 

زان صباحی که فراق امّید " تنها " را برید
از فراغ از  زندگی از عاشقی بیزار بود

#وحیدکیاپور(تنها)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۵۲
وحید کیاپور