دلنوشته های وحید کیاپور

فرهنگی.ادبی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۲ فروردين ۹۹، ۱۶:۰۶ - علی شبانه
    همم...

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکلمه» ثبت شده است

صبح بخیر

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۸ ق.ظ

صبحت بخیر



صبحت بخیر


اولین لحظات با اولین"
 صبحت بخیر" ....

اولین صبح بخیرت بامن ...

دیر فهمیدم که چرا همواره
 جا ماندم ..

چرا همیشه دیر رسیدم ...
و چرا حسرت دیر "دیدنت" را عمری بجان خسته خریدم ...

حسرتهایم از غفلتم بود ...
از خواب بی خبری و بی خیالی ...
وقتی چشمهایم مست خواب بود، چشمهای او بیدار ..وقتی هرشب  در اندیشه ام تصویر نادیده ات  را ترسیم می کردم  اندیشه اش هر روز وجودت را رصد می کرد ..! 

وقتی در خواب روی محوت را می دیدم و قلبم به خواهش *یک‌لحظه* دیدنت به طپش می افتاد ، او در بیداری  عقل را به *یک عمر  داشتنت*  بخدمت گرفته بود !
قلبم می خواست که _ببیندت و عقل او میگفت _داشته باشدت..._ 

من به احساس تورا _آزاد_ در مرغزار دلم میخواستم، و او به تعقل تو را _اسیر_ ترفندهای نفس ...

من ندیدمت و به جستحویت بودم و او دیدت و کاستیهایش را در تو جستجو کرد .  ...

تو را صید کرد و سبد عقده ها و نداری هایش را پر کرد و من ماندم و با سبدی تشنه و خالی از آرزوهای برآورده نشده ..
چون خواب بودم و او بیدار ! 
من تورا حس کردم و اوتورا لمس .
من می خواستم که از من به اسمان برسی و اوخواست از تو به کهکشان برسد ...

اینبار بیدار بودم و اولین صبحت بخیر را گفتم ...

اینبار پلک نزدم تا برایت اولین باشم 

یادت باشد " اول من گفتم" 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۱۸
وحید کیاپور

تولدت مبارک

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۲ ق.ظ

تولدت مبارک




هنوز یادم هست خشکسالی دل کویرم را ...
یادم هست بخل آسمان تنهایی و نومیدی از زندگی سوت و کورم را ...
دریغ از قطره ای که خاک سوزان دلم را به نمی  میهمان کند و رستنی سبزی که بوی طراوت و نشاط را به دل مچاله ام بچشاند..
بهار طبیعت با تموز داغ متمایز نبود برای من .تا اینکه با آمدنت بهار زندگیم با بهار طبیعت پیوند خورد. اسمان مهرتو بود که کویر داغ دلم را سیراب از باران عشق کرد و رستن شاخه نرگسهای زیبا و لاله عباسی های با نشاط با طراوت روی عین ارکیده ات آغاز شد .آغاز زندگی ، آغاز تنفس درهوای عاشقی و آغاز با هم بودن .آنهم از جنس تو . تویی که بهترینی.
اگر فقط همسر بودی مستحق این همه ستودن نمی دیدمت ، تو بهانه ی زندگی هستی .
عزیز دلم تولدت مبارک ..heart

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۱۲
وحید کیاپور

زیبای خفته

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ق.ظ

 






امیدوارم در ارامش خوابیده باشی . خوابی عمیق و دلچسب . چشمان من بیدارند . اما ذهن و روحم پیش تو ودر کنار بالین توست . پوششی برای تن "ارام خفته" ی تو که مبادا  پوششت را کنار زده باشی و التیام است برای ذهن خسته ات که مبادا نیارامد و بیدارت کند . واهمه دارم به چائیدن و  از خواب پریدنت . 
عشقمی و خواهی بود تا زمانیکه ترجمه ی عشق برایم اشناست .تا روزی که  حرارت عشق را تن زمهریرم حس کند و تا شبی که خورشیدش دل ساکت و تاریکم را به ضیاء مبارکش منور گرداند .
بخواب عزیزم که من بیدارم .برای خفتن من هزاران سال مهلت هست . پلک نمی زنم که طرفه العینی دیدنت را از کف ندهم که برای دیدنت زمان شتابان گذراست .
عشقم ! عشقم بمان ...عشقم باش ...و عشق را مدام برایم زمزمه کن که من به زمزمه ی عشق تو در واپسین سالهای عمر ، زنده به عشق شدم . عشقم را باور کن ، وضو ساز و در سجده گاهش برایم نماز امال بخوان که ذات حضرتش مرا از عشق تو محروم نسازد .



#وحید_کیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۰۶
وحید کیاپور

غم عظمی

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۸ ق.ظ

غم عظمی

 

دور از رخ تو با دل شیدا چکنم ؟ 
 

چکنم با غم و با حسرت فردا چکنم 

 

 

دلم از خواهش دیدارتو خونست کنون
 

تو بگو با دل و با خواهش بیجا چکنم 

 

 

هردم از باده ی گلرنگ لبت مست بدم 
 

فارغ از ساغر تو با می و مینا چکنم ؟ 

 

 

منکه از مشربه ی عشق تو سیراب بدم
 

زین همه تشنگی با نهر مصفا چکنم  ..؟ 

 

 

شب که از زمزمه ی نغمه ی تو خواب شدم
 

بهر این چشمه ی خون با لو و لالا چکنم ؟


 

دیدم از خانه ی من رخت سفر بستی دوش 
 

گیرمی کور بدم با دل بینا  چکنم ...؟ 

 

 

چکنم حال که از عشق  تو بیرون شدم 
 

با غم دلشدگی ، این غم عظمی چکنم ؟

 

#وحیدکیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۵۸
وحید کیاپور

بهانه عشق

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ق.ظ

بهانه‌ی عشق

بهانه ای باید

 

 

تا جهانی افریده شود و کائنات ظهور کنند

فصول یکی یکی و پشت در پشت  یکدگر را بدرقه کنند و رنگ و لعابی متفاوت ومتمایز را به منصه ی ظهور رسانند ...

خورشید فَلَق  جهان افروز شود  و در منزل َشَفَق  چشم بر دنیا ببندد.

ستارگانِ شب  بذر چشمک در  دامنه ی اسمان بکارند و افتاب صبح انها را بدرود .

زندگی آغاز شود ، پرنده بر سر دار نغمه سراید ،  ماهی در قعر دریا با  گردنبندی از حباب   عروس دریا  را رونمایی کند 
و قاصدک  زنجیر از پای بگسلد و مژده های شیرین و روحبخش بر ادمیان بپراکند ....


آری .. 

اینها را بهانه ای باید ....

و زندگی را هم  انگیزه ای است بنام  "عشق" 
 و عشق  بهانه ای خواهد تا متبلور شود  ،  نمو یابد و   متعالی گردد....

و تو ای  "زن"  ای دامان پاک ، ای رسول پاکی ... ای خداوندگار مهر ....

 بهانه ی عشقی ❤️

 

#وحید_کیاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۶
وحید کیاپور

کویر عمر

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۵۲ ب.ظ

 

در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  
همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود   

 

تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفت
هرکه بود آن مه جبین از عشق ما بیمار بود

موی پرچین را بمضراب دوناخن می نواخت
گویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بود

جهد او حاصل نشد تادرکشد جام شباب
تر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بود

پیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیم
آنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بود

او محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زما
ما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود

 

زان صباحی که فراق امّید " تنها " را برید
از فراغ از  زندگی از عاشقی بیزار بود

#وحیدکیاپور(تنها)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۵۲
وحید کیاپور